• امروز : شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 27 April - 2024
کل اخبار 11770اخبار امروز : 0
3

يك دقيقه سكوت… به خاطر چشماني كه بارانی ماندند

  • کد خبر : 1849
  • ۲۲ مرداد ۱۳۹۲ - ۷:۲۳

مليكا در icu دوام نياورد. چشمانش را به روي تمام پارك هاي شهرش بست. نمي خواست ديگر به شهري كه زمينش گاز مي گيرد نگاه بيندازد. باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ سحر طاهري: یک دقیقه سکوت! / به خاطر تمام آرزوهایی که در کودکي پايان يافتند/ به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند! […]

مليكا در icu دوام نياورد. چشمانش را به روي تمام پارك هاي شهرش بست. نمي خواست ديگر به شهري كه زمينش گاز مي گيرد نگاه بيندازد.

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ سحر طاهري: یک دقیقه سکوت! / به خاطر تمام آرزوهایی که در کودکي پايان يافتند/ به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند!

به خاطر شب هایی که با اندوه و دلواپسي سپری کردند

به خاطر قلبی که از حركت ايستاد و

به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند

یک دقیقه سکوت

به احترام کسانی که شادی اشان را به غم باختند

به خاطر صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است

یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته

براي پدر و مادري كه فرزندشان …

مي خواستم ياد بگيرد فطر بزرگ ترين عيد مسلمين است. گفتم قبل از 2سالگي بهتر است عيد فطر را تجربه كند! همراه مليكا به پارك رفتيم.

مليكا دوان دوان ميان چمن ها مي دويد و از سر شوق جيغ مي كشيد.

يك لحظه از برخورد بچه اي به زمين افتاد، به سوي مليكا رفتم تا بلندش كنم ولي او آنقدر خوشحال بود كه گريه را هم فراموش كرد. بلند شد و به دويدن ادامه داد. انگار مي خواست تمام انرژي درونش را خالي كند. مليكا مشغول بازي و من در حالي كه نگاهم به او بود در اين فكر بودم كه 20 روز ديگر كيك تولدش را چه شكلي سفارش بدهم؟

چه لباسي تنش كنم ؟ با خودم گفتم لباس عروس برايش مي خرم ! ياد عروس شدنش افتادم مليكا چه آينده اي دارد؟

دويدم و مليكا را با تمام وجودم بوسيدم، بوييدمش، من به فكر او بودم و او به فكر بازي…

مليكا دستم را مي كشيد و من را به داخل محوطه بازي مي كشاند.

خودم را به او سپردم تا امشبي را خوش باشد و دنيا به كامش، اما نمي دانستم اجل آنجا انتظارش را مي كشد …

مليكا مي دويد، من با او مي خنديدم، امشب چقدر زيبا شده بود. …

گوشه اي را پيدا كرد كه آسفالتش كنده شده و آب در آن جمع شده بود. مي خواست پايش را در آب بزند تا آب به صورتش بپاشد و بخندد.   گفتيم: پارك تنها جايي ست كه بچه ها مي توانند شاد باشند.

مليكا پا در آب كرد و نقش زمين شد. به سمتش دويديم و هراسان او را به بيمارستان رسانديم…

مليكا دچار برق گرفتگي شد؟ آخه مگه برق رو زمين اومده؟ اينجا پارك است محل امن بچه ها نه محل مرگ اونا! گناه من چي بود؟ گناه پدر مليكا چي بود؟ ما گناهكار! گناه مليكا چي بود كه حتي جاي امن اجازه ديدن جشن تولدش را به او نداد.

سه روز پشت درب icu كه براي خانواده مليكا به اندازه يك قرن گذشت.

خبر آمد كه مليكا دوام نياورد. پدر بهت زده فرياد مي زد:

چه جانسوز و چه وحشت آور است اين درد

نمي خواهم ، نمي آيد مرا باور

و من با اين شبيخون هاي بي شرمانه و شومي كه دارد مرگ

بدم مي آيد از اين زندگي ديگر .

مادرش گفت: “بسي پيغام ها سوگند ها دادم خدا را

با شكسته تر دل و با خسته تر خاطر

نهادم دست هاي خويش چون زنهاريان بر سر

كه زنهار ، اي خدا ، اي داور ، اي دادار

تو را هم با تو سوگند، آي مكن، مپسند اين، مگذار

مبادا راست باشد اين خبر، زنهار

تو آخر وحشت و اندوه را نشناختي هرگز

و نفشرده است هرگز پنجه ي بغضي گلويت را

نمي داني چه چنگي در جگر مي افكند اين درد

خداوندا، خداوندا

به هر چه نيک و نيكی، هر چه اشك گرم و آه سرد

تو كاری كن نباشد راست

همين تنها تو مي داني چه بايد كرد

نمي دانم

ببين گر خون من او را به كار آيد دريغي نيست

تو كاري كن كه بتوانم ببينم زنده مانده است او

***

مليكا در icu دوام نياورد. چشمانش را به روي تمام پارك هاي شهرش بست. نمي خواست ديگر به شهري كه زمينش گاز مي گيرد نگاه بيندازد.

نخواست ببيند تاب هاي پارك كم هستند و جاي او نيست كه بنشيند.

او باور نداشت كه در پارك الاكلنگ وجود ندارد!

چشم هايش را بست تا معذرت خواهي مسئولان را نبيند!

نبيند چه كسي بر مزار او مي آيد تا از او حلاليت بگيرد !

او چشم بست كه مانند مردمان شهرش نه صبور باشد نه قانع!

لالالالا گل کاشی یه خونه توی نقاشی

لالالاگل پسته دخترم بار سفر بسته

لالالالا گل سوسن نخای رنگی و سوزن

لالالالا گل مهتاب بدوزم نقش تو در خواب

لالالالا گل نازم سپند آویز می سازم

لالالالا گل نرگس که بد برتو نیاد هرگز

لالالالا گل زیره نشه روزت شب تیره

لالالالا گل ریزم به گوشت درس بیاویزم

لالالالا گل ارزن الهی پیرشی فرزند

لالالالاگل زردرنگ پناه پیری و دردم

لالالالا گل لاله نگهدارت خدای من

لالالالاگل چینی بخوابی خواب خوش بین

خداوندا تو ستاری همه خوابن تو بیداری

به حق خواب و بیداری عزیز م را نگه داری

لازم به ذكر است مراسم خاكسپاري مليكا روز سه شنبه مورخه 22 مرداد 1392 ساعت 5 عصر قبرستان فتح الفتوح (كلگه) مي باشد.

لینک کوتاه : https://www.rouyeshzagros.ir/?p=1849

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 18در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 18
  1. مادروپدر مليكا تائسف ماراپذيرا باشيدازاين غم بزرگ.ازمرك آرزوها.وازپدرمليكا ميخواهيم كه براي امنيت جاني مليكاهاي ديگر مسببين بوجودآمدن اين حادثه دلخراش را به دست قانون بسپارد.

  2. چه بگویم تسلا بخش دل داغدار والدین ملیکا باشد؟چه بگویم که سکوت ما قناعت ما نیست بلکه نجابت ماست.
    ملیکا هم قربانی مسولان شهرم!قربانی دگر کیست؟
    با تشکر از اطلاع رسانی شما

  3. سرمديران دلسوزشهرسلامت كه هرچه دارند از رنج مردمي است كه به اندازه يك عمر وامانده از اين دنيا هستند.

  4. تسلیت واژه کوچکی ست در غم از دست دادن فرزند.
    آقایان مسول اینبار چه بگوییم؟

  5. به پدر و مادر ملیکای عزیز، تسلیت میگم و از خدا میخوام که بهشون صبر و آرامش عطا کنه. و پس از این فقط خیر و خوبی و سلامتی در انتظارشون باشه… اميدوارم مسئولين كم به خودشون بيايند. در سال 2013 چنين اتفاقاتي!!!

  6. بای ذنب قتلت
    ؟

  7. salam.sar pedar o madarsh salamat.
    masoliyat in masale ba kist?

  8. خدا به پدر و مادرش صبر بدهد که از این پس باید هر روز شاهد قتلگاه دخترشان باشد.
    چی پیامی به مسولان بگویم مقصر کیست! نماینده یا شهردار یا بیمارستان؟

  9. سلام.بگویم عادل جان سرت سلامت.یا بگویم غم اخرت باشه؟ عادل قنبری ما همه کنارت هستیم پا به پایت می اییم تا هر کجا که لازم باشد.بگذار مسوبین این کار پاسخ گو باشند تا کی رنج فرزندانمان را ببینیم و دم نزنیم

  10. جای بسی تاسف و اندوه بعنوان پدری که همان شب دخترم را به پارک بردم امروز ظهر این خبر را شنیدم ان دختر معصوم فوت کرد از خودم بسیار بدم امد که چرا چنين اتفاقاتي مافتد تا كي بايد روزانه شاهد بی لیاقتی مدیران شهرم باشم. اما افسوس از یک گوش شنوا !!! چرا مسئولين کار را به دست نااهلش می سپارند. مگر جان مردم برای شما ارزشي ندارد ؟؟؟ اقایانی اگر فرزند شما بود چه می کردید ؟؟؟ به خاطر اين كودك ابایستی یک روز عزای عمومی اعلام می شد و برخوردی قاطع با مسببین این اتفاق ناگوار تا دیگر چنین حادثه ای تکرار نشود و ملیکا های دیگری قربانی نمي شدند. .!!!؟؟؟ انشاالله

  11. سلام.عمیق بود و تاثیر گذار. خدا به پدر و مادرش صبر دهد که از حالا باید جای فرزندشان را ببویند

  12. شورارا تشکیل دادند که درد مردم را بفهمند نه هرکس به فکر خود باشد. گناه مردم شهر ما چیست.کار را به نابلد سپردید حالا مقصر اصلی را پیدا کنید.
    آقایان کلاه هایتان را بالا بندازید اینبار هم ما صبوریم

  13. من هم این مصیبت جانگدازرابه تمام همشهریان وخانواده ملیکای عزیزتسلیت عرض مینمایم امیدوارم دیگه هرگزشاهدچنین صحنه هایی نباشیم

  14. كاش مي تونستم برم داد بزنم تا يكي صدامونو بشنود ولي گوشها ناشنوا شدن

  15. کارما افسوس است و بس …
    تسلیت عرض میکنم خدمت خانوادش

  16. واقعا خیلی جای تاسف دارد.هر روز می خوانم و گریه می کنم.خدا به خانوادش صبر دهد

  17. تسلیت میگم .خیلی ناراحت شدم و گریه کردم فقط میتونم بگم متاسفم برای مسئولین شهر مسجدسلیمان من شوشتر زندگی میکنم کاش مسئولان مسجدسلیمان یک دهم مسئولان اینجا به فکر شهر مسجدسلیمان باشند شهری که از عرش به فرش رسیده فقط بخاطر یک مشت آدم طمع کار و بی عرضه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.