• امروز : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 26 April - 2024
کل اخبار 11770اخبار امروز : 3
4

براي مليكا كه تمام شهر را به آتش كشيد: وقتي بوي خدا نگيريم به خطا رفته ايم

  • کد خبر : 1883
  • ۲۳ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۲:۴۲

اشاره : پس از انتشار مرگ مليكا دختر 2 ساله مسجدسليماني كه در روز عيد فطر در پارك 5 بنگله بر اثر برق گرفتگي! جان خود را از دست داد و ديروز 23 مرداد به خاك سپرده شد وانتشار آن در سايت خبري باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان، سيل پيام هاي تسليت و انتقادات شديد به […]

اشاره : پس از انتشار مرگ مليكا دختر 2 ساله مسجدسليماني كه در روز عيد فطر در پارك 5 بنگله بر اثر برق گرفتگي! جان خود را از دست داد و ديروز 23 مرداد به خاك سپرده شد وانتشار آن در سايت خبري باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان، سيل پيام هاي تسليت و انتقادات شديد به مسئولين  و پيمانكار پارك به سايت سرازير شد كه البته به دلايل مختلف از انتشار بعضي از اين پيام ها در سايت معذوريم و از همين جا از تمامي عزيزاني كه پيام هايشان منتشر نشد معذرت خواهي مي كنيم. همچنين مطالبي نيز در اين رابطه به دفتر ما ارسال گرديد. يكي از اين مطالب مطلبي از نعمت زمانپور هنرمند برجسته تئاتر كشور است كه مي خوانيد .

سعيد مرادي- مدير مسئول سايت خبري باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ نعمت زمانپور: ببين چگونه با آخرين اشك ها و بوسه ها، زخم خورده از مردي كه با دستان گناهكارش فكر مي كرد و راه مي رفت، به خاك سپرده شد و رفت به آسمان و پر كشيد.

ببين چگونه دل به خاك و سردي اش سپرده اي كه سرد كند خاطرمان را.

اما نه آنچنان كه پدر با سكوتش مي گويد، نه آنچنان كه مادر با شيون و گاگريوهايش مي گويد…

ظهر بود و آفتاب به نظاره نشسته بود. تابش گرماي بيداد و ماتم، مليكا را كه همپاي با آنچه غرق در خاك مي شد، پدر بيشتر بهانه اش مي گرفت.

تازه فهميده بود كه بهانه ي بودن و خنده هايش رفت و پركشيد سوي آسمان.

مليكا آنچنان گرم بود و آفتاب خنده هايش، همه هستي و جان پدر بود.

مردي كه اشك مي ريخت مليكاي نحيف را در دو دستش گرفته بود و به خاك سپردش.

مادرش هم آنجا بود و با خاك تيمم مي كرد و عادل هم كه پدرش بود بي اختيار تر شده بود و هرچه كرد كه مبادا بريزد اشك با خود هن هن مي كرد و ديگران كه آيينه اش شده بودند نعره مي زدند و فرياد.

عادل به عدل روزگار هم نيم نگاهي انداخت و بر پيشاني اش مي زد.

مادر با فرياد مي گفت: دخترم مليكا… ببين چگونه دخترم ، مليكاي دو ساله ام غرق خاك و ماتم شد.

آخر مليكا، بودنش بهانه اي بود كه پدر را با شوق بسيار به زير سقف خانه مي كشاند و مادرش كه هر چه داشت و مي كاشت او بود و او، تنها به 2 سال هم قد نمي داد حتي…

وقتي بوي خدا نگيريم به خطا رفته ايم آخر مليكا بوي خدا مي داد…

لینک کوتاه : https://www.rouyeshzagros.ir/?p=1883

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 5در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 5
  1. خسته نباشید.واقعا غم انگیز بود خدا به خانوادش صبر دهد

  2. خدا خیرتان دهد که خبر رسانی می کنید.واقعا متاسف شدم.پروردگار غم را به اندازه طاقت می دهد دعا کنیم صبرشان افزون شود. کاش با مسولین هم صحبت کنید تا ببینیم پاسخشان چیست!

  3. خداوندا به خانواده ملیکا صبر عطا کن.
    قلم اقای زمانپور مثل بازی اشان چشم گیر است

  4. واقعا درد آور بود .اشکم در امد

  5. اگرکمی دربرقکاری این پارک دقت میشداین طفل کوچک این جوری ازدست نمیرفت آقایون مسئول بایدجوابگو باشند.خدابه خانوداده اش صبربدهد

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.