• امروز : شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 20 April - 2024
کل اخبار 11757اخبار امروز : 1
2

گفتگو با پوریا منجزی عکاس، مستند ساز و بازیگر سینما:
بازگشت به ریشه های خودم را بهتر دانستم/نیت و اهداف همه کسانی که برای برای سربلندی ایران و خوزستان تلاش می کنند شفاف و مشخص است

  • کد خبر : 31450
  • ۱۴ آذر ۱۳۹۶ - ۱:۰۶

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسلیمان/-پدرام طاهری: سال ۱۳۸۰ کتابی با عنوان «همسران شاه » به قلم بهرام افراسیابی منتشر شد که نویسنده ی کتاب رویدادهای درون دربار پهلوی و روزشمار تحولات سیاسی و اجتماعی تا پیروزی انقلاب را مورد بررسی قرار داده بود. آن زمان برای نخستین بار تصویر و نام «پوریا منجزی » در این […]

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسلیمان/-پدرام طاهری: سال ۱۳۸۰ کتابی با عنوان «همسران شاه » به قلم بهرام افراسیابی منتشر شد که نویسنده ی کتاب رویدادهای درون دربار پهلوی و روزشمار تحولات سیاسی و اجتماعی تا پیروزی انقلاب را مورد بررسی قرار داده بود. آن زمان برای نخستین بار تصویر و نام «پوریا منجزی » در این کتاب توجه ام را جلب کرد. مولف اشاره‌ی کوتاهی از پرونده‌ی یک انقلابی کوچک در آستانه‌ی اعدام و بازتاب ماجرا در نشریات سال ۱۳۵۷ را به نمایش گذاشت. از مطالعه‌ی آن کتاب شانزده سال گذشته بود تا این که در دفتر خبرگذاری شوشان روبروی پوریا منجزی همان قهرمان انقلابی کوچک به گفت و گو نشستم. کودک انقلابی ماجراجوی دهه ی پنجاه اکنون فراز و فرودهای زیاد و جالبی را در مسیر زندگی اش طی کرده است. سال ها زندگی در غرب_  (کانادا ) و قرار گرفتن در جایگاه مطرح هنری بعنوان یک فتوژورنالیست و ارتباط با بزرگان هنر و غول های سینمایی غرب  تاثیری بر او نگذاشته است و همچنان شور  هویت خواهی و اندیشه های آرمانی  ملی و مذهبی خویش را  پاس داشته است.هنوز هویت و احساس  خوزستانی خود را حفظ نموده و در طول مصاحبه با نگاه نقد و آسیب شناسی  نگران و دغدغه مند وضعیت فرهنگ و هنر خوزستان است.

پوریا منجزی اکنون به عنوان عکاس ، مستند ساز ، بازیگر سینما و تلویزیون  و فتوژورنالیست بین المللی ، هنرمندی پرکار و موفق محسوب می شود. از جمله آثار این هنرمند خوزستانی در حوزه ی فیلم سازی، ساخت مستند «شاهد عینی» است، این اثر در دست انتشار که  بزودی در جشنواره های معتبر جهانی سینمای مستند رونمایی خواهد شد مروری است بر زندگی هنری  «پیتر برگ » عکاس مشهور جهانی کانادایی تبار است. در این گفت و گوی جذاب و خواندنی با مروری  بر ماجرای زندگی  کودک انقلابی دیار  خوزستان  از  فعالیت های هنری او  در ایران تا کانادا  آشنا می شویم.

در کتاب همسران شاه نوشته ی بهرام افراسیابی، بخشی از کتاب که چکیده ای از رویدادهای تاریخی انقلاب را در آینه ی رسانه ها به تصویر می کشد در صفحه ی ۳۳۵ تیتر یکی از روزنامه ها جلب توجه می کند که خبر از اعدام یک کودک۴ ساله را می دهد. آن کودک انقلابی شما (پوریا منجزی) هستید. این پرسش برایم مطرح است که پوریا منجزی در سن چهارسالگی چه درک و فهمی از مفاهیم انقلاب، ظلم، مبارزه و استبداد دارد که تا مرز اعدام پیش می رود؟

تمام این درک و فهم به روحیات خلاق و ذهن کودکانه یک بچه ی چهار ساله بر می گردد که خیلی سینمایی وار به این موضوع نگاه می کند. یک کودک چهارساله تحت تاثیر حرف کسی قرار نمی گیرد، مگر این که یک سری تصاویر ذهنی را از جایی وام گرفته باشد. آن موقع من برخی رویدادها و مسائل انقلاب را از تلویزیون می دیدم و طبیعتا کپی و تقلید می کردم. این ها بخشی از ذهن خلاق من بود که شاید بیش تر از سن ام نسبت به پیرامون آگاه و هوشیار بودم.

یادم است آن سال ها به همراه پدر و مادرم به تماشای فیلم هایی مانند، حکومت نظامی” و”کودتای سرهنگ ها” می نشستیم و به خاطر مضمون انقلابی شان، از آن ها تاثیر زیادی می گرفتم.

هنگامی که خبر حکم اعدام خودت را شنیدی چه احساسی داشتی ، یعنی ترس و اضطراب این خبر را در وجودتان درک و احساس نمودید؟

خانواده ام من را در جریان حکم اعدام نگذاشتند ولی از نگرانی پدر و مادرم و طرز رفتارها جسته و گریخته اطرافیان متوجه شدم. البته عمق بیش تر ماجرا پس از انقلاب برایمان آشکار شد، زمانی که پرونده ها را بررسی کردند متوجه شدیم از طرف دادگاه انقلاب سراغ پدر و مادرم آمدند و گفتند به عنوان انقلابی کوچک حکم اعدام فرزندتان توسط رژیم سابق صادر شد ه بود

اشاره کردید به محیط خانواده و تاثیر پذیری شما از صحبت هایی که بزرگترها درباره ی وقایع انقلاب بیان می کردند، گویا پدر شما ورزشکار ملی و شخصیتی دارای نفوذ اجتماعی بوده اند؟

پدرم که در ایل بختیاری نفوذ داشت، تفکرات و باورهای ایلیاتی اش را حفظ کرده بود و در عین پایبندی به سنت های ایلی، فردی  پست مدرن هم بود. او مسئولیت سنگین حراست سد شهیدعبا سپور( رضاشاه سابق) را برعهده داشت و علاوه بر آن قهرمان ملی پوش شنا و واتر پلوی ایران و رکورد دار این رشته ورزشی بود. از طرفی، مادرم هم معلم پیشکسوت آموزش و پرورش و مدیر مدرسه در مقاطع دبستان، متوسطه و دبیرستان سد شهید عباسپور بود.

در آن سال ها افرادی با این ویژگی های فرهنگی، وزنه های سنگین اجتماعی بودند و می توانستند نیروهای با نفوذ سیستم و حکومت برای یارکشی در میان جامعه محسوب شوند. ساواک بارها پیشنهاد همکاری را با پدر و مادرم مطرح کردند و در جلسات مختلف از آن ها درخواست همکاری کردند ولی پدر و مادر هر بار به شکلی غیرمستقیم از این کار سرباز می زدند.

پس از اتهامی که به شما وارد شد، برخورد ساواک با خانواده ات چگونه بود؟

پس از ماجرایی که برای من اتفاق افتاد، رییس نیروگاه و مدیر عامل سازمان آب و برق و رده های بالاتر به پدرم گفتند پسرتان سردسته خرابکاران شده و شعار مرگ بر شاه داده … پدرم با خنده گفته بود پسر من چهار ساله است چطور ممکن است!و در نهایت پدر و مادرم مورد غضب ساواک قرار گرفتند

گویا پس از پیروزی انقلاب ماجرای اعدام شما در رسانه ها بازتاب داشت؟

بله خیلی گسترده. پس از پیروزی انقلاب، خبر پرونده سازی ساواک برای من در روزنامه های معتبر کیهان، اطلاعات، مجله های جوان، فردوسی و کاریکاتور بهلول با این تیتر منتشر شد که رژیم شاه یک کودک چهارساله را به اعدام محکوم کرد. مجله کاریکاتور بهلول کارتونی با تصویر یک زن آبستن منتشر کرده بود با این مضمون که دو مامور امنیتی به یکدیگر می گویند بچه ای که در شکم مادرش است، انقلابی و خرابکار است

پس از این واکنش های رسانه ای بود که متوجه شدیم اهمیت و گستره ی موضوع تا چه اندازه است و سیل پرسش ها به سمت خانواده ما سرازیر شد که با تعجب در مورد چگونگی این اتفاق می پرسیدند

و بعد؟

سپس من سیر طبیعی زندگی ام را ادامه دادم. دوران مدرسه سپری شد و دیپلم گرفتم و آن ماجرا هم به فراموشی سپرده شد. روحیه ی هنری داشتم و در حوزه ی تئاتر، موسیقی و تا حدودی عکاسی فعالیت می کردم. پس از پایان سربازی در موسسه کارگاه آزاد بازیگری تهران که با مدیریت امین تارخ و برخی چهره های مطرح سینما و تلویزیون از جمله خانم فاطمه معتمدآریا، مهدی هاشمی، گلاب آدینه، داریوش ارجمند، مهدی فتحی و اصغر همت فعالیت می کرد، پذیرفته شدم ولی آن را رها کردم.

چه دلیلی باعث شد نیمه کاره دوره ی بازیگری را رها کنید؟

به واسطه یکی از بستگان برای ادامه ی تحصیل به کشور کانادا رفتم، مشغول به کار شدم و هم زمان به ادامه تحصیل در رشته ی عکاسی و بازیگری در دانشگاه رایرسون پرداختم و پس از آن به سنکا کالج و کالج جورج براون کانادا رفتم. پس از پایان کورس های مختلف، فعالیت عکاسی ام را با موضوعات آزاد شروع کردم و به صورت حرفه ای به عنوان یکی از عکاسان جشنواره ی فیلم جهانی تورنتو دعوت به کار شدم. هم زمان کار مستند سازی را هم آغاز کردم و در عین حال فتو ژورنالیست هم شدم و اخبار و نقد و ستون نویسی فیلم ها را عهده دار شدم

سال ها بعد در سال ۱۳۷۷ روزنامه ایران و مناطق آزاد اقدام به چاپ خبر اعدام کودک چهار ساله کردند با این مضمون که از پوریای چهار ساله خبری در دست نیست و مقایسه هایی کردند که  از حوصله خارج است …. بعضی ها گفتند به ایران برگرد امتیاز بگیر ولی غافل بودند از این که بختیاری به دنبال امتیاز گیری نیست… مدتی بعد خبر رسید کتابی با عنوان همسران شاه از بهرام افراسیابی چاپ شده و باز هم بحث اعدام کودک چهارساله و باز پیشنهادات دوستان مطرح شد؛ و باز بختیاری بودن و غیرت به کمک عقل آمد و بر احساس چیره شد…. تاریخ صد ساله گواه این ماجراست  که بختیاری چه کرده و کجا ایستاده است.

در کانادا حوزه ی بازیگری را هم ادامه دادید؟

از آن جا که صنعت فیلم سازی در کشور کانادا چندان رو به رشد نیست، بازیگری را کنار گذاشتم و بیش تر تمرکزم را بر فعالیت عکاسی گذاشتم و به عنوان عکاس جشنواره ی جهانی فیلم تورنتو کانادا با چهره های معتبر سینمای جهان آشنا شدم که جذابیت آشنایی با این چهره ها برایم از هر داستانی جذاب تر بود

عکس های کدام چهره های مطرح سینمای جهان را گرفته اید؟

چهره های مطرح زیادی را با دوربین ام ثبت کرده ام. عکس های پورتره از غول های سینما هم چون رابرت دنیرو، تام کروز، برد پیت، جورج کلونی، رابرت ردفورد، نیکلاس کیج، نیکول کیدمن، مریل استریپ، بنیسیو دل توره، دیوید کراننبرگ، وودی آلن، مایکل مور، برادران کوئن ، شان پن، مایکل مان و

پیتر برگ عکاس بسیار مطرح کانادایی تبار از جمله چهره هایی است که در جشنواره فیلم تورنتو یا او آشنا شدم و این اتفاق منجر به ساخت آخرین کارم، مستندی براساس زندگی هنری این عکاس جهانی شده است. جالب این که در جشنواره جهانی فیلم تورنتو در کنار هم عکاسی می کردیم ولی همدیگر را خیلی نمی شناختیم

درباره ی فیلم مستندتان و  پیتربرگ عکاس مشهور کانادایی بیش تر توضیح دهید؟

فیلم “شاهد عینی” مستندی درباره ی زندگی حرفه ای پیتر برگ عکاس کانادایی تبار است که نقش او را به عنوان یک عکاس در ثبت و انعکاس بحران های مهم جهان مانند جنگ ویتنام، بحران کنگو، بحران لهستان، بحران اوگاندا، بحران سودان، انقلاب اسلامی سال ۵۷ ایران، تسخیرلانه جاسوسی آمریکا، جنگ ایران و عراق و همچنین فعالیت او به عنوان عکاس انتخاباتی جیمی کارتر، دوازده سال بعنوان عکاس پارلمانی نخست وزیری کانادا و همکاری با روزنامه های معتبر تورنتو استار –آسوشیتد پرس، کندین پرس و عکاس اختصاصی- نشان می دهد. او دوست آلفرد یعقوب زاده و کاوه گلستان عکاسان نامی ایران بود که در انقلاب به اتفاق عکس های در خور تحسینی گرفتند.

در حال حاضر تدوین این فیلم مستند که از سال میلادی ۲۰۱۲ آغاز شد، توسط بهروز افخمی و آیدین افخمی در حال انجام است و موسیقی فیلم نیز توسط باربد بیات فرزند بابک بیات ساخته شد. ماجرای همکاری افخمی با این اثر به این گونه بود که توسط دوستی از دست اندرکاران جشنواره جهانی فیلم تورنتو به نمایشگاه عکاسی در ارتباط با انقلاب ۱۳۵۷ ایران دعوت شدم. بهروز افخمی هم برای فیلم سینمایی ” فراموش خانه” به کانادا امده بود… وقتی پیتر برگ ساخت مستندش را قبول کرد، افخمی هم قول داد همکاری کند.. پیتر برگ در بسیاری از بحران های مهم دنیا حضور داشت ولی بخش ایران فیلم تقریبا ۲۰ درصد از مجموع صد در صد فیلم است.

محتوای فیلم چگونه است؟

داستان فیلم موضوع بحران های مهم جهان در قرن اخیر است و از جمله چهره هایی که در این فیلم با آن ها گفت و گو داشتم “نیک اووت ” عکاس برنده جایزه پولیتر که عکس مشهور دختر بچه ویتنامی را ثبت نمود، نخست وزیر فعلی کانادا جاستین تورو دو، کلم فیور هنر پیشه مطرح هالیوود، نخست وزیر دو دوره قبل کشور کانادا برایان جان مالرونی هستند. کن تایلور سفیر کانادا در تهران و شخصیت اصلی فیلم سینمایی ضد ایرانی ارگو  ساخته بن افلاک هم در این مستند، ضمن اشاره به همکاری هایش با پیتر برگ می گوید که فیلم سینمایی آرگو که بر اساس زندگی اش ساخته شده تحریف واقعیات است و ارزش دیدن ندارد. او می گفت که هنگام ساخت فیلم بارها با بن افلک بگو مگو داشته و این مطالب را در مقابل دوربین این مستند عنوان می کند . بهروز افخمی هم به عنوان یکی از شاهدان تسخیر لانه جاسوسی و انقلاب به بیان خاطرات می پردازد. بخشی از فیلم هم مروری است بر تحولات ایران پس از انقلاب و ماجرای تسخیر لانه جاسوسی که ۲۰ درصد از فیلم را به خود اختصاص داده است. این عکاس، پرتره ی بسیاری از چهره های ایران را در روزهای ابتدای انقلاب مانند آیت الله خمینی، آیت الله خامنه ای، آیت الله رفسنجانی، آیت الله بهشتی، حاج احمد خمینی و افرادی مثل قطب زاده، بنی صدر و یاسر عرفات به تصویر کشیده است.

در این مستند به تحولات جنگ ایران و عراق هم اشاره شده است. پیتر برگ در سه دوره انقلاب اسلامی، تسخیر لانه جاسوسی و جنگ عراق علیه ایران به ایران آمد و هر سه بار عکاس اختصاصی مایک والاس مجری و خبرنگار مطرح جهانی بود که به اتفاق به ایران آمدند.

مستند فرهنگ عکاسی در چه مرحله ای از ساخت است؟

این مستند محصول سال ۲۰۱۰ کشور کانادا است که هنوز در مرحله ی تولید است. در این فیلم تلاش کردم هنر عکاسی از ابتدای پیدایش تا جنگ جهانی دوم مورد بررسی واقع شود

همکاری هایی با مسعود کیمیایی کارگردان صاحب نام سینمای ایران داشته اید. از چگونگی آشنایی و همکاری تان با وی بیش تر صحبت کنید؟

من در کانادا یک فتو ژورنالیست و مستند ساز هستم و گاهی نقد سینمایی می نویسم و با رسانه های این کشور همکاری می کنم. مسعود کیمیایی برای ساختن فیلمی با عنوان”عاشق مترسک” به کانادا آمده بودکه به واسطه ی فعالیت هایم زمینه آشنایی و دوستی ما ایجاد شد و بعد با فرزند ایشان پولاد کیمیایی آشنا شدم

بعدتر قرار شد در دو فیلم جدید کیمیایی ایفای نقش کنم که به دلیل بدقولی ها و بدخلقی های تهیه کننده مسئله داری که زبانزد خاص و عام بود با الفبای قلدر مآبانه سینمای ایران و روابط نه چندان مثبت اش آشنا شدم و این فیلم ها ساخته نشد؛ با این حال سه سال همراهی در کنار مسعود و پولاد کیمیایی تجارب گرانقدری را برایم به ارمغان آورد چون به واسطه ی همراهی با کیمیایی ها با سینماگرانی همچون سعید راد، آرش معیریان، رفیع پیتز، ایرج طهماسب و سعید کنگرانی آشنا شدم.

سال ۸۰ پس از هشت سال به همراه کیمیایی ها که تعصب عجیبی به بازگشت داشتند، به ایران برگشتم. سربازهای جمعه” فیلمی بود که کیمیایی پس از بازگشت به ایران ساخت و قرار بود در این فیلم نقش آفرینی کنم ولی به دلیل طولانی بودن فرایند تولید فیلم و برگشتن من  فرصت فراهم نشد. فیلم هایی مثل حکم، رئیس، محاکمه در خیابان، مترو و پل از جمله آثاری بودند که در جریان پیش تولید آن ها قرار گرفتم حتا فیلم نامه ها را به اتفاق پولاد خواندم ولی به دلیل موقعیت شغلی و شرایط زندگی من در کانادا و ایران این اتفاق هرگز عملی نشد

همکاری شما با بهروز افخمی چگونه آغاز شد؟

به واسطه ی یک دوست با بهروز افخمی آشنا شدم که برای ساخت فیلمی زبان انگلیسی به کانادا آمده بود. وی شروع به ساختن فیلمی با عنوان “فراموش خانه” کرد که عنوان انگلیسی آن “بلک نویز” (صدای تیره) است. داستان این فیلم جذاب درباره ی روز نخست و آغاز علائم بیماری آلزایمر در یک پیرمرد هشتاد ساله انگلیسی است.

با توجه به انگلیسی بودن زبان این فیلم، قرار بود یکی از بازیگران و در عین حال عکاس فیلم باشم که باز هم به دلیل کارشکنی های تهیه کننده و عدم ثبات روحی و اخلاقی وی میسر نشد. در نهایت قید بازی را زدم و به توصیه افخمی سِمّت عکاسی و کار در کنار فرهاد صبا را که برایم جذابیت ویژه ای داشت، انتخاب کردم. کار با صبا که مدیر فیلم برداری این اثر بود، مثل تحصیل در دانشگاه هنری بود. در نهایت فیلم فراموش خانه در فستیوال فیلم فجر تهران به لحاظ مردمی یکی از فیلم های برتر شد.

درک تید” بازیگر فیلم به ایران آمد و جایزه ی خود را دریافت کرد ولی به لطف تهیه کننده در تیتراژ فیلم نامی از من نبود در حالی که عکس پوستر سینماها ی ایران و کانادا حاصل تلاش من بود. افخمی پس از اتمام این فیلم به من گفت به ایران برگرد و من پاسخ دادم سینمای ایران سینمای پر مشکلی است و نمی خواهم هر روز با این مشکلات روبرو باشم. افخمی گفت: تو ذاتا بازیگر هستی و بهتر است برای حضور جدی تر در عرصه ی سینما و بازیگری به سرزمین مادری ات بازگردی. دوستی من با افخمی ادامه داشت تا این که در سال۱۳۹۳ فیلم سینمایی “روباه” کلید خورد و افخمی برای این فیلم یک نقش تاثیرگذار را به من پیشنهاد داد که پس از تست گریم و لباس موفق شدم ایفاگر نقش در این فیلم شوم.

و بعد؟

پس از آن به واسطه بازیگری در فیلم روباه که در جشنواره فیلم فجر با بی مهری بسیار داوران مواجه شد برای بازی در سریال”زمستان گرم” انتخاب شدم و در سریال “بازگشت” و همچنین در دو فیلم مستند داستانی به کارگردانی علی حسن پور حضور داشتم و آخرین کارم بازی در فیلم سینمایی “ماهور” به کارگردانی حمید زرنژاد است. در حال حاضر هم ایفای نقش در دو فیلم سینمایی به من پیشنهاد شده است که باز هم به خاطر شرایط زندگی و شغلی ام، هنوز تصمیم قطعی نگرفته ام و تا زمانی که جلوی دوربین نروم مشخص نیست

از حاشیه هایی که در فرایند تولید فیلم سینمایی ماهور اتفاق افتاد بگویید؟

کارگردان این فیلم اصالتا خوزستانی است؛ ضمن این که مدیر تولید این فیلم هم بچه ی آبادان است. در روند تولید فیلم ماهور مسایلی به وجود آمد که متاسفانه حق و حقوق بیش تر بازیگران خوزستانی پایمال شد. مدیر تولید کار که خود بومی همین استان است حق نشناس تر بود و حق و حقوق همه را پایمال کرد. ایرادهای فاحشی در نحوه ی ساخت این فیلم وجود دارد. فیلمساز در این فیلم که فیلم دوم اش به شمار می رفت، اعتماد به نفس لازم را نداشت و سعی می کرد از حواشی به نفع کارش استفاده کند.

ارتباط عمومی فیلمساز زیر خط استاندارد بود، چندین دستیار کارگردان عوض شد و دعواهای بسیاری صورت گرفت. محمد حسین لطیفی، مشاور فیلم به اهواز آمد ولی عدم توانایی فیلمساز باعث شد نیمی از سکانس ها حذف شود و ایرادها سر به آسمان برداشت.

در این فیلم وقتی با درخواست های بی مورد برای امتحان پس دادن روبرو شدم، گفتم در حضور فیلمساز قّدّری مثل بهروز افخمی پا به سینما گذاشتم و دیگر لزومی نمی بینم که به کارگردان دیگری امتحان پس دهم. ضمن این که مدیر تولید فیلم ماهور، بر خلاف نظر فیلمساز و آیین نامه های وزارت ارشاد می گفت هزینه گرفتن نقش صنعان ۵۰ میلیون تومان است. چنین برخوردهایی به نفع سینمای ایران نخواهد بود چون وقتی از سوی فیلمساز دعوت به کار می شوی، پرداخت هزینه برای گرفتن نقش بی معنا است.

فیلمساز در صحنه ای به داریوش ارجمند گفت این جور بازی کن ! آقای ارجمند گفت شما حق نداری بگویی این شکل بازی کن، شما فقط بگو چه فضایی می خواهی داشته باشی که فیلمساز حرفش را پس گرفت. وقتی این صحنه ها را دیدم متوجه شدم تنش بیداد می کند و این برای بازیگر حرفه ای سمی مهلک است.

فیلمساز مرتبا از کنستانتین استانیسلاوسکی حرف می زد و فکت می آورد در حالی که ابتدایی ترین اصل ماجرا ی استانیسلاوسکی یعنی آرامش بازیگر و مثلث طلایی را متوجه نبود. وقتی حاضر نشدم تسلیم روش های ابتدایی و غیر اصولی فیلمساز قرار بگیرم، اختلاف عقیده شروع شد. مدیر تولید حساب و کتاب های عوامل را پرداخت نکرد و تقریبا فراری شد و تلفن را پاسخ نمی داد.

این ها گفته های خود تهیه کننده در فرودگاه اهواز بود شاهدین آنجا حضور داشتند. قرار داد ها مشکل داشت و امروز و فردا می کردند و من تنها به واسطه حرفه ایی گری در صحنه اعلام حاضر شدم تا کار دچار وقفه نشود ولی در انتها همین تهیه کننده و مدیر تولید گفتند بایستی حضور پیدا نمی کردید تا قرارداد ثبت می شد.

در کل کار به مراجع قانونی و حراست وزارت ارشاد کشیده شد. دستیاران کارگردان تماس گرفتند و پا درمیانی کردند و فعلا مسکوت مانده ولی در صورت عدم پیگیری، این پرونده همچنان باز است…این یک کلاهبرداری هنری است با یک مدیر تولید معروف و شیاد! با این اوصاف باید گفت هنرمندان خوزستانی برای کارهایی از این دست چشمشان ترسیده و دیگر به این سادگی تن به کار و فعالیت دوباره نمی دهند.

آن طور که خودتان در گفته های تان اشاره داشتید زندگی شما در کانادا مرتب است ؟ کشور کانادا آن گونه که به نظر می رسد کشوری مرفه، آزاد و برای هنرمندان باید محیط آرامی برای فعالیت باشد. آیا با وجود زندگی در این کشور امن و آرام، هنوز همان کودک انقلابی و آرمان گرا در ذهنیت شما وجود دارد و پیرامون خودتان را بر اساس مفاهیم انقلابی تحلیل و درک می کنید؟

بله. بخش بیش تر و مهم زندگی من در کانادا است، کشوری که می گویند در آن جا آزادی به معنای واقعی وجود دارد در صورتی که واقعا این گونه نیست. باید در آن جا زیست تا معنی آزادی از منظر آن ها را فهمید. به معنای واقعی هر سخنی را در آن جا بیان کنید کسی جلوی دیدگاه شما را سد نمی کند ولی این که کسی برای حرف های شما پشیزی قائل نمی شود برای هر انسانی بسیار مخرب است و به لحاظ روحی و روانی ضربه ی جبران ناپذیری برای یک انسان دغدغه مند محسوب می شود.

کانادا توسط قشر خاصی مدیریت و کنترل می شود و این قشر جامعه ی یهودیت است، بسیاری از پست های کلیدی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در دست یهودیان است، کوچک ترین حوزه های اجتماعی تحت سیطره ی یهودیان است و به همین شکل نظام سرمایه داری که انسانیت را له کرده است. هنگامی که تمام این مسائل دیده و تجربه می شود شما با دنیای جدیدی روبرو می شوید آن گاه بر می گردی و پشت سرت را نگاهی می اندازی و ریشه ها و داشته های خودت را جست و جو می کنی. من نیز ریشه ی قومی و طایفه ای دارم و این حس خیلی برجسته تر شد پس بهترین کار آن بود به ریشه ها و آرمان های خودم باز گردم تا به آرامش برسم.

در واقع در چنین شرایطی است که انسان به خودشناسی و ریشه ها نزدیک تر می شود و معنا و مفهوم واقعی را در آرمان پیدا می کند. برای من هم استثنایی وجود نداشت و با دید باز و با مفهومی مطلق به ریشه ی خودم چنگ زدم و از داشته های خودم کوچک ترین عقب نشینی نمی کنم.

بازی در فیلم “من مستشار هستم” زمینه ورود شما به مباحث مدافعان و شهدای حرم بود؟گویا تلاش هایی هم برای ورود مستقیم به جبهه جنگ با داعش داشته اید. این ماموریت شخصی بود یا به عنوان یک شهروند کانادایی از طرف این کشور قصد ورود به منطقه را داشتید؟

به عنوان فرزند خوزستان، سرزمینی که نقش به سرایی در عرصه ی اقتصاد، تاریخ، دفاع مقدس و فرهنگ این مرز و بوم داشته است، بسیار خوشبختم که با تلاش بی وقفه و روزافزون برای مردم خوب خوزستان افتخار آفرینی کنم. همه جای ایران سرای من است ولی انتظار دارم که مسجد سلیمان این شهر نام آشنا و تامین کننده نفت ایران که در کنار نفت، افتخارات بسیاری نصیب این مرز و بوم کرده ، از این نا به سامانی، مهجوریت و فلاکت نجات پیدا کند. نگذاریم مسجدسلیمان بمیرد و فرهنگ و خاطرات اش را با خود مدفون کند؛ نگذاریم و رو به عقب گام برنداریم..برای بختیاری و اعراب و سایر اقوام در خوزستان و ایران آرزوی سربلندی می کنم.

قطعا کشور من ایران یکی از پشتوانه های پشت خط مقدم مبارزه با داعش محسوب می شود و من هم به عنوان فعال هنری تلاش کردم در حوزه ی هنر تصویری فیلم و سینما با پدیده داعش مبارزه کنم. به علاوه، نسبت به عقاید و اهداف مدافعان حرم هم کنجکاو بودم که این ها چه کسانی هستند؟ بعد که به ایران آمدم متوجه شدم آن ها همان مدافعان در برابر جنگ تحمیلی هشت ساله عراق بر علیه ایران هستند که خیلی پاک و خالصانه به دنبال دفاع از خاک و ناموس وطن و آرمان های بلند شان هستند و نیم نگاهی هم به دوستان شهید شده دوران دفاع مقدس دارند که از سفر بازمانده اند و در آرزوی پیوستن به آن ها هستند.

در مصاحبه هایی که در طول فیلم با آن ها داشتم بیش تر به این موضوع پی می بردم که رزمندگان جنگ تحمیلی هشت ساله، صادقانه و بدون چشم داشت برای آرمان ها و ارزش های ایران و خاک مقدس می جنگیدند و عارفانه به دنبال رسیدن به معبود بودند؛ این تفکر آن ها بود و من این مهم را محترم می شمارم.

ساخت مستند از کوچ عشایر خوزستان و حوزه ی زاگرس، از دیگر فعالیت های هنری است که در ایران دنبال می کنید. این کار در چه مرحله ای از تولید است؟

امروزه با ماشینی شدن زندگی بسیاری از عناصر بومی و بوم زاد در خطر استحاله شدن قرار دارند. تلاش کردم به این سوژه بدون این که از منظر قومی بنگرم،  با جزئیات ورود کنم و نشان دهم ماجرای کوچ رو به انحطاط می رود.

در واقع نسبت به اهمیت این بخش از نوع زیست جامعه ی ایران کم توجهی شده است و باید در قالب جامعه شناسی عشایری و روستایی به آن پرداخته شود.  هنگامی که ما ریشه ها را در روستاها از دست دهیم در حقیقت آرمان ها و ارزش ها را از دست داده ایم. خود من یک بختیاری هستم و ریشه های خانواده م و نیاکانم در گذشته نه چندان دور زندگی کوچ زیستی داشته اند.

ماجراهای زیادی از رنج ها، شکست ها و پیروزی ها، از ورود این قوم در صحنه ی تاریخ ایران زمین و معادلات سیاسی از دوره های مختلف، انقلاب مشروطه، نزاع های پهلوی ها و بختیاری بر سر نفت در سرزمین بختیاری، داستان های شهر مسجدسلیمان، مصائبی که سردارانی چون سردار اسعدبختیاری، ابولقاسم خان، علی مردان خان، نامدارخان و بی بی مریم کشیده اند را از بستگان شنیده ام. معتقدم نفت یکی از عوامل اصلی و تاثیر گذار عقب ماندگی و به حاشیه رفتن بختیاری ها بوده است و وضعیت کنونی شهر مسجدسلیمان نشان از ماجرای نفت در این سرزمین است. این کار بتواند شاید گوشه ای از نابسامانی های به وجود آمده را بازگو کند.

ساخت این فیلم در چه مرحله ای است؟

یکی از عوامل مهم ساخت این فیلم که پنجاه درصد پیشرفت داشته است، بهروز افخمی، معمار سینمای ایران است. پیشنهاد این فیلم را در کانادا با افخمی مطرح کردم و او که مشتاق بود که یک کوچ بزرگ و کهن را با تمام قوا تصویر برداری کند، از آن استقبال کرد.

گویا در کشورهای آمریکای لاتین و جنوبی مثل مکزیک،کوبا، شیلی و نیکاراگوئه هم فعالیت هایی در حوزه ی عکس انجام داده اید. درباره ی این فعالیت های تان توضیح دهید؟

این عکس ها مربوط می شود به روایت تصویری حزب” سندو نیست” در کشور نیکاراگوئه که رهبر آن دانیل اورتگا رییس جمهور پیشین این کشور است. سندونیست ها که سوابق بسیار طولانی در مبارزه با کشورهای خودکامه و امپریالیسم آمریکا داشتند هم قهرمانی شبیه به چگوارا داشته اند به نام “سندینو” که سندونیست ها پیرو او هستند.

برای ساخت فیلمی مستند بر اساس زندگی سیاسی دانیل اورتگا رایزنی هایی توسط سفارت ایران در این کشور صورت گرفت و سفیر وقت قول همکاری داد که هنوز در حال پیگیری است. در کشور شیلی هم درصدد بودم یک سری عکس از کارهای آگوستو پینوشه دیکتاتور شیلی تهیه کنم که متاسفانه محدودیت داشتم.

فعالیت فرهنگی و هنری را در خوزستان چگونه می بینید؟

نبود همکاری و هماهنگی بین مسئولان امر با هنرمندان و فعالان فرهنگی زبانزد تمام جوامع هنری در خوزستان است. روی صحبت من با شخص استاندار محترم است! همین فیلم سینمایی ماهور مثال خوبی از این مصداق است که در کنار گوش مسئولین بی مسئولی می کنند.

صدا و سیما، ارشاد اسلامی و هیچ نهاد هنری دیگری در استان پاسخگوی مطالبات هنرمندان نیستند. فضای باز کاری وجود ندارد و علاوه بر آن مکان مشخص استاندارد، بودجه و حمایت مشخص هم وجود ندارد. متاسفانه یک سری برخوردهای کلیشه و قدیمی به نام فرضیه ی مخرب تئوری توطئه در استان موج می زند که یک فرهنگ بسیار مخرب بر جای مانده از تفکر انگلیسی است و تا امروز در برخی ذهنیت ها رسوب کرده است.

در واقع دوست و دشمن به راحتی قابل تشخیص است و شکی نیست که همه ما با برادری و همدلی همه اقوام زیر یک پرچم به اطاعت خدای تبارک و تعالی مشغول هستیم پس دلیلی برای کارشکنی نمی بینیم. بگذارید مثالی بزنم: فیلم داستانی”من مستشار هستم” علی حسن پور که به دفاع از تمامیت ارضی میهن و جایگاه مدافعان حرم پرداخته، کاملا در استان مان مهجور واقع شد و هیچ نهادی از سازنده اثر حمایت نکرد و حتا در جشنواره ای در کمال بی انصافی به سفارشی سازی محکوم شد! دوستانی که در این مدت در مراکز فرهنگی و هنری و انتخابات این استان شناختم همگی بر این مسئله صحه گذاشته اند که ساختار هنری خوزستان به گونه ای است که هر فیلم سازی بخواهد وارد استان شود، نه مسولان امر و دست اندرکاران هنری و نه مسولان استان حاضر به همکاری با وی نیستند.

همان طور که قبلا هم اشاره کردم در فرایند تولید فیلم سینمایی ماهور، صدمات بسیاری بر وضعیت روحی و جسمی بچه ها ی هنری وارد شد چون بسیاری از حق و حقوق عوامل فیلم پرداخت نشد و حتا روستایی که در نزدیکی کوت عبدالله به عنوان لوکیشن مورد استفاده قرار گرفته بود،  مبالغ هنگفتی از مدیر تولید طلب کار است! مسولان استانی برای رفع مشکلات فضای هنری خوزستان کاری نمی کنند و همین بی اهمیتی های مسئولان استان باعث می شود که افراد سودجو از آب گل آلود ماهی بگیرند.

هنرمندان استان مطالباتی دارند که شوربختانه همگی نادیده گرفته شده است و بخش بزرگی از سرمایه در این استان به هدر می رود. امیدوارم شخص جناب استاندار محترم که شنیده ایم انسان فرهنگ دوست هستند اقدام های لازم و عملگرایانه ای را انجام دهند.

سخن پایانی؟

آرزوی دیرینه ام هوای پاک در استان و نجات شهر افسانه ای مسجدسلیمان است. این پیشنهاد از طرف دوستان رسانه ای جشنواره جهانی فیلم تورنتو هم با من مطرح شد. در واقع موضوع پژوهش در بطن این بحران بود ولی امکان حضور در خط مقدم جنگ مهیا نبود تا این که همکاری من با علی حسن پور کارگردان و مستند ساز شروع شد. این اتفاق ها مانند قطعات پازل به هم پیوند خورد تا در این فیلم ایفاگر نقش شهید غوابش که از دوستان و هم دوره ای های علی حسن پور بود باشم.

شوشان

لینک کوتاه : https://www.rouyeshzagros.ir/?p=31450

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.